سیب‌های کال

و تو برای دست‌های کوچکم همان سیب سرخی که نچیده ماند ..

سیب‌های کال

و تو برای دست‌های کوچکم همان سیب سرخی که نچیده ماند ..

طبقه بندی موضوعی

سیب‌های کال

چهارشنبه, ۲۶ دی ۱۳۸۶، ۰۷:۵۲ ب.ظ

دلم به اندازه‌ی تمام سیب‌های کال چیده‌‌ی باغ کودکیم گرفته است

تو بگو..

تو بگو چرا شب می‌تواند اینقدر غمگین باشد؟

بیا امشب را اندکی عاشقانه‌‌تر قدم بزنیم

آرام ، آهسته ، آرام

حتی اگر هوا سردتر باشد

حتی اگر باران تندتر ببارد

حتی اگر گل آلود شویم

بیا امشب را اندکی عاشقانه‌‌تر قدم بزنیم

و یا نه..

بدویم !

درست مثل روزهای کودکی

بدویم در مسیر تمام سیب‌های کال چیده‌ی باغچه‌ی کودکیمان..

درست مثل همان روزها

که وقتی سیبی، کال می‌افتاد

بغض می‌کردیم،

می‌دویدیم،

تا مبادا شیشه‌ی نازک غرور آن روزها بشکند..

آنقدر که قطره اشکی در گوشه‌ی چشمانمان جمع می‌شد و تا ابد در حسرت چکیدن می‌ماند

آه..

تو بگو چرا شب می‌تواند اینقدر غمگین باشد؟

تو بگو

سیب کالی که گاز زدیم چه طعمی داشت؟

آه ، عزیزم

من تمام مسیر سیب‌های کال به تو اندیشیدم

به تو

تو که برای دست‌های کودکیم هنوز همان سیب سرخی که نچیده ماند..

  • زیبا محبیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی